فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب ديدن فرماييد.

 نقد و نظری بر آثار دکتر مهدی محبّتی              ( بخش نخست )                         پرویز راجی کجل

همواره برایم جالب بود که روستای کدکن نیشابور حدوداً با هفت قرن فاصله دو چهره مشهور و چیره دست در عرصه ادب فارسی  را در خود پرورش داده و به ادب دوستان فارسی زبان این سرزمین عرضه داشته است. « فریدالدین عطّار نیشابوری » و « دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی » که فرهیختگان ادب فارسی را با آن ها مصاحبت و مجالست و هم نوایی بوده است.

تا اینکه اتفاق را طرفه روزگار،  « یکی نغز بازی بکرد » و افتخار تلمّذ از محضر یکی از شاگردان دکتر شفیعی کدکنی را بهره نگارنده ساخت.و مهر تأییدی بر این اندیشه زد که خراسان همچون دیر باز مهد بی چون و چرای ادب پارسی است. همچنان که زعفران ناب را باید همانجا جست.

دکتر مهدی محبّتی نویسنده ، پژوهشگر ادبیات فارسی و دانشیار دانشگاه زنجان  که رساله دکتری اش به نام « رموز عاشقانه در شعر فارسی » به راهنمایی دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی بوده، مردی از تبار خراسانیان است که برخی از آثارش عبارتند از :

« بدیع نو ، هنر ساخت و آرایش سخن » ، « سیمرغ در جستجوی قاف » ، « فارسی عمومی » ، « آئین گزارش و نگارش » ، « کارنامه مولوی پژوهی در ایران » ، « دانش و دانشمند در ادبیات فارسی » ، « پوشش و حجاب در ادبیات فارسی از ایران باستان تا انقلاب مشروطه » ، « پوشش و حجاب در ادبیات فارسی از انقلاب مشروطه تا امروز » ، « پهلوان در بن بست » ، « پیمانه های بی پایان » ، « آینه های خندان » ، « از معنا تا صورت ».

و اینک نگاهی به آثار ایشان :

نخست :  « از معنا تا صورت » : اثری متفاوت

از ویژگی های منحصر به فرد این اثر « عقلانیّت » فوق العاده و دقیقی است که در آن موج می زند ، گاه آرام و نرم چون پرنیان در ساحل آغوش ذهن مخاطب جای می گیرد و گاه ، بی گاه و پر غوغا خود را محکم بر ساحل سنکلاخ ذهن مخاطب می کوبد و باز می گردد و آرام می گیرد و مخاطب تا دقایقی چند همچنان می نگرد به افقی که فرا رویش گشوده است به امید سخنی از جنس دیگر، که تا حال به گوش جان ننیوشیده باشد.

از جمله وقتی در صفحات آغازین می پرسد. « بنابر این ، حال که هر دو فرضیه مشکل دار است ، می توان پرسید که ادبای گذشته با تکیه بر کدام موازین و اصول ادبی و با پشتوانه کدام قواعد و مبانی تئوریک هنرشان را پی می ریخته اند و بر اساس همان ها برترین آثار ادب بشری را می آفریده اند و سپس نسل بعد – از قرن چهارم تا دوازدهم -  آنها را می آموخته اند و به کار می گرفته اند؟ مثلاً مبانی تئوری غزل های حافظ چه بوده است. .... »

 

 

مدام با پرسشگری های بخردانه و بجا و گاه شگفت به ما تلنگر می زند تا سخنش را فراگوش نهیم و یافته هایش را ارج نهیم که نتیجه  سال ها مطالعه و تدبّر و تفکّر و به قول یکی از منتقدانش « سلوک در متن » است. ضمن این که با کنایه و تعریض و نه چندان آشکار عرق ملّی و حتی عرق اسلامی مخاطب را به میدان مباحثه می کشاند با تکرار عباراتی چون «  نظام زیبایی شناختی مسلمین به صورت عام و ایرانیان به صورت خاص ..... » و با به میان کشیدن « ابن خلدون » و تحلیل نظریات او مهر تأیید بر سخن خویش می زند.

« نکته اساسی ابن خلدون آن است که بنیاد مبانی زیبایی شناسی مسلمین بر نوعی استنباط و شهود و تجربه درونی استوار است که در هیأت قوالب و قواعدی استوار و منسجم ، متجسد شده اند »  وی با عقلانیّت دقیق خویش مباحثی را که به طور عام بدیهی به نظر می رسند دسته بندی کرده ، منظم و نظامند ساخته تحویل ذهن خوانندگان می نماید شاهد این مدعا خود این اثر است که هر کس آن را مطالعه کند حتماً متوجّه وجود شماره گذاری ها و طبقه بندی ها ی متعدد آن می شود. گاهی این دسته بندی ها به جهت  تسهیل یادهی  و یادگیری به نظر می رسند که بی شک ریشه در مدرّس بودن نگارنده دارد.

از جمله نمودهای واضح عقلانیّت در این اثر آن است که نگارنده بسیاری از ایراداتی که بعدها منتقدان  مطرح کرده اند پیش بینی کرده و در متن اثر بدان ها پاسخ داده است به عنوان نمونه یکی از اساتید می گوید که « آیا می‌توانیم برای گردآوری نقد ادبی زبان فارسی به کتاب‌های عربی مراجعه کنیم؟ زیبایی‌شناسی هر خالقی مخصوص به اوست و این درست نیست که بلاغت خود را به زبان عربی نزدیک کنیم. »

نگارنده  در همان صفحات آغازین ( صفحات 61 ، 62 ) می نویسد : « در واقع بسیاری از آثار مکتوب به زبان عربی ، بخشی مهم از میراث نقد ادبی ایرانی است که هم با قلم و نگاه ایرانیان تألیف شده است و هم مورد استفاده ایرانیان شاعر و نویسنده بوده است.»

و ادامه می دهد  « بر همین مبنا منتقدان ایرانی ، تا قرن هفتم و هشتم و حتّی نهم ، بسیاری از آراء و نظریه های ادبی را درکلیّت فرهنگ اسلامی و به زبان عربی ارائه کرده اند »

 و باز در مورد اینکه از موازین تازی استفاده کرده است در مقدمه کتاب اشاره می کند که موازین و قوانین هر ادبیات و هنری از بطن و متن خود همان ادبیات و هنر شکل می گیرد و بنابر این باید ، اصول و مبادی هر ادبی را صرفاً مبتنی بر همان ادب سنجید ( 28 )  اما در ادامه می گوید : « بخش عمده ای از مهم ترین تولیدات فکری و محصولات ذوقی ایرانیان به زبان تازی بیان شده است چنان که – مثلاً – عبدالقاهر جرجانی که مهم ترین نظریه های ادبی عصر خود را در چند کتاب مهم پیدا ساخته یک سطر به فارسی مطلب ننوشته است اگر چه در تمامی عمر – ظاهراً – از جرجان خارج نگشه است.» ( 34 )

« ریشه و زمینه مباحث اصلی نقد ادبی در ادب فارسی اساساً و در ابتدا به زبان عربی پی ریزی شده است. به گونه ای که بدون توجه به آثار اصیل عربی در حوزه های فکر و کلام و ادب – و حتی تفسیر و حدیث – هرگز نمی توان به اصل و اساس مباحث تئوریک فارسی راه یافت.» ( 34 )

علاوه بر این وی به تصریح خویش ایران و ادبیات فارسی پس از اسلام را بخشی از فرهنگ اسلامی می داند. آنجا که می گوید : « ایران و ادبیات فارسی پس از اسلام – به هر دلیل و به هر تحلیل و به هر حسن و سوء قضایی که بوده است – همواره عضو و شاخه ای از پیکره و درخت فرهنگ اسلامی است و به واقع قلمرو شرقی امپراطوری فرهنگی اسلام به شمار می آمده است.» ( 33 )


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 24 دی 1396برچسب:, | 3:33 | نويسنده : پرویز راجی کجل |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.
?

  • ايف آي دي